• درد دل
    (دوشنبه 88/6/16:: 6:46 عصر)
  • احمد ح

    امشب تمام غمهای دنیا در دلم ریخته و ظرف دلم کوچک است

    نمیدانم چه کنم!

    اماخوب میدانم که شبها، این نعمت زیبای الهی و این ستاره ها، غم بزرگانی را دیده که من در ان خیلی کوچکم وشبها دردهایی را دیده که درد من در ان پیدا نیست.

    امشب شده ام تکه سنگی  در کف رودخانه غم که هیچ امیدی به بالا امدن ندارد مگر انکه غم فروکش کند...       امشب شده ام ان سنجاقکی که کودک غم ،بندی در پای او بسته و این من توان پاره کردن بند غم را ندارد ونمی داند چه کند.

    چه کنم ظرف دلم کوچک است.

    چنان که توان در بند کشیدن کلمات را ندارم و قلم در دستانم نمی چرخد .

    خدایا تو میدانی که ظرفم کوچک است؛  چه میکنی امشب با من؟

    چه کرده ای امشب با من؟

    بغض گلویم را میفشارد وغرور اجازه اشک ریختن را نمی دهد،که من مغرورم..

    منی که لبخند مادرم غم ها را از دلم می زدود؛ ای غم چه کرده ای   که لبخند مادم را نمی بینم و امیدم به فردا چون امید بیمار در حال احتضار است به صبح و نمی داند چه کند.

    تا به حال چنان که امشب دد منشانه خود را در اینه نگریستم ندیده بودم.

    میترسم؛امشب میترسم از تو؛که تو را تا به حال اینگونه تجربه نکرده بودم....

    امشب  دلم چنان تاریک است که امیدم به خورشید شادی، چون امید گل نرگس است  به دیدن بهار.

    دلم تاریک است ، دلم گرفته..... 


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شکایت
    ای بندگان خدا، برادر باشید ! مسلمان، برادرمسلمان است، به او ستم نمی کند، او را وا نمی گذارد و او راتحقیر نمی کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • ورود به مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 5209
    بازدید امروز : 3
    بازدید دیروز : 23

    ........... درباره خودم ...........
    شکایت
    احمد ح
    ........... لوگوی خودم ...........
    شکایت

    ..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
    خاطرات روزانه .
    ............. بایگانی.............
    تابستان 1388

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ............. اشتراک.............
      ........... طراح قالب...........