سفارش تبلیغ
صبا ویژن






  • دوست
    (دوشنبه 88/6/16:: 6:50 عصر)
  • احمد ح

    انچنان  سر مست غرور در بر رخ  ما بستی و خندیدی و ندیدی

    که چگونه اشکهایم

    همچون  جویباری که از کوه سرازیر است

    بر روی گونه ام همچون سیل روان شد

     و تو باز هم خندیدی

    و ندانستی

    که قلبم همچون لاله ای در پس تند باد  بی مهری  پرپر شد

    و اما تو.....

    همچنان خندیدی،

    عمرت پر برکت وجودت پر از شوکت،اسمت پر از عظمت و طالعت بیدار  باد

    ای دوست...


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شکایت
    هرکس چیزی از سحر بیاموزد، پایان کارش با پروردگارش است . [امام علی علیه السلام]
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • ورود به مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 4747
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 2

    ........... درباره خودم ...........
    شکایت
    احمد ح
    ........... لوگوی خودم ...........
    شکایت

    ..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
    خاطرات روزانه .
    ............. بایگانی.............
    تابستان 1388

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ............. اشتراک.............
      ........... طراح قالب...........