انچنان سر مست غرور در بر رخ ما بستی و خندیدی و ندیدی
که چگونه اشکهایم
همچون جویباری که از کوه سرازیر است
بر روی گونه ام همچون سیل روان شد
و تو باز هم خندیدی
و ندانستی
که قلبم همچون لاله ای در پس تند باد بی مهری پرپر شد
و اما تو.....
همچنان خندیدی،
عمرت پر برکت وجودت پر از شوکت،اسمت پر از عظمت و طالعت بیدار باد
ای دوست...